دربارۀ نقدهای بیدلیل فراستی
تاریخ انتشار: ۲۵ اردیبهشت ۱۴۰۲ | کد خبر: ۳۷۷۵۱۹۳۸
عصر ایران؛ نوشین مجلسی - سوتی مسعود فراستی در نقد فیلم "جنگ جهانی سوم" به قدری فاحش و مضحک و عجیب بود، که کسی به سایر حرفهای او در آن ویدیوی چهار دقیقهای توجه نکرد.
البته ناقدان فراستی حق داشتند که به باقی سخنان او بهایی ندهند؛ چراکه فراستی حرف مشتی فحش سیاسی را با لحنی سرشار از نفرت، نثار فیلم جدید هومن سیدی کرد و رفت پی کارش.
بیشتر بخوانید:
اخباری که در وبسایت منتشر نمیشوند!
نکتۀ اصلی این یادداشت، البته پرداختن به باقی حرفهای فراستی دربارۀ فیلم "جنگ جهانی سوم" نیست، ولی به ناچار باید مروری بر آنچه او گفت، داشته باشیم.
فراستی فیلم هومن سیدی را "ضد عدالت"، "ضد آزادی"، "ارتجاعی"، "فاشیستی"، "به نفع هیتلر"، "از نظر سینمایی ماقبل بحث" و حاوی "مرام ضد انسانی" دانست.
اما هیچ دلیلی اقامه نکرد که چرا این هفت برچسب به فیلم سیّدی میچسبد. شاید همۀ این توصیفات از فیلم هومن سیدی، درست هم باشد ولی خواننده یا بینندۀ نقد فیلم، چرا باید این توصیفات را حمل بر صحت کند؟ چون به "منتقد" اعتماد دارد؟ وقتی دلیلی اقامه نشده، بینندۀ نقد فراستی، نه میتواند موافق نقد او باشد نه مخالف.
این شیوۀ نقد فیلم، البته منحصر به فراستی نیست. از قدیم منتقدان دیگری هم بودند که فقط نظرشان را دربارۀ فیلم میگفتند و نیازی نمیدیدند نظرشان را به شکل مستدل بیان کنند. سابق بر این، وقتی تماشاگران فیلمها از سالن سینما خارج میشدند، خبرنگار تلویزیون به سراغ تماشاگران میرفت و نظرشان را دربارۀ فیلم میپرسید.
آنها هم مثلا میگفتند فیلم خوب بود. خبرنگار یا گزارشگر تلویزیون هم میپرسید: چرا؟ تماشاگرِ معمولا غیرحرفهای هم میگفت: بازی بازیگران خوب بود، فیلمبرداری خوبی داشت، فیلمنامه قوی بود و ...
اگر از تماشاگر سوال میشد چرا فیلمنامه قوی بود، او به احتمال زیاد نمیتوانست نظرش را به شکل مستدل بیان کند؛ چونکه او منتقد سینما و اهل فن و اهل تخصص نبود. تماشاگر عادی صرفا نظرش را میگوید؛ نظری که غالبا بیانگر احساس او نسبت به فیلم است. یعنی برآمده از دانشی عمیق نسبت به سینما نیست.
از تماشاگر عادی بیش از این هم انتظار نمیرود. اما اگر منتقد سینما هم صرفا نظرش را دربارۀ یک فیلم بیان کند و نگوید که چرا آن فیلم "از نظر سینمایی ماقبل بحث است"، و یا چرا فیلم "ارتجاعی" است، پس چه فرقی بین "منتقد" و "تماشاگر عادی" است؟
فراستی مدعی است فیلم هومن سیدی "ضد آزادی" است؛ اما نمیگوید چرا. اینکه فیلم "همدست هیتلر" است، یک رأی نامدلل است. منتقد باید دلیل مدعایش را اقامه کند تا مردم دربارۀ دلیل او فکر کنند و ضمنا چیزی بر دانش سینماییشان افزوده شود.
اینکه بیاییم روبروی دوربین بنشینیم و بدون اقامۀ دلیل، نسبت به "جنگ جهانی سوم" اظهار نفرت کنیم و نسبت به "موقعیت مهدی" ابراز شیفتگی، اسمش "اظهار نظر" است نه "نقد فیلم". بنده تخصصی در سینما ندارم ولی از فیلم "خانۀ خلوت" خوشم میآید و از فیلم "طعم گیلاس" خوشم نمیآید.
اما اگر با لحنی توام با شیفتگی یا نفرت بگویم "خانۀ خلوت" یک "فیلم آدمیزادی" است و "طعم گیلاس" یک فیلم "مفلوک"، آیا سخنم مستدل است و ارزش فنی دارد؟ کاری که فراستی تحت عنوان نقد فیلم انجام میدهد، چیزی بیش از این نیست.
او حتی وقتی ساختار و فرم فیلم را نقد میکند، باز مدعیات بیدلیل مطرح میکند. مثلا میگوید دوربین روی دست در فیلم "جدایی نادر از سیمین" ضعیف و غیرضروری است. اما نمیگوید چرا چنین نظری دارد. انگار ما باید صرفا شنوندۀ نظرات استاد باشیم و نظرات او را بیدلیل بپذیریم؟
علاوه بر این، فراستی واژگانی برای نقد فیلم دارد که معنای محصَلی ندارند. فیلم "مفلوک" یا فیلم "مفتضح" واژههای نامربوطیاند که ظاهرا کارکرد "فحش رکیک" را دارند و بس. منتقد قاعدتا باید فیلم را بشکافد و چیزی را به تماشاگر عادی نشان دهد که او آن چیز را به تنهایی در فیلم ندیده بود و اکنون با کمک نقد منتقد، قادر به دیدن آن شده است.
اما سوای این نکات، فراستی از اکثر فیلمهایی که چهرههای غربگرای سینمای ایران میسازند، بیزار است. فرقی هم ندارد آن فیلم، فیلم مهمی مثل "جدایی نادر از سیمین" باشد یا فیلم کماهمیتی مثل "جنگ جهانی سوم".
اما این چهرههار غربگرا نیز بعید است که هیچ انتقادی به غرب نداشته باشند. اصغر فرهادی شیفتۀ غلامحسین ساعدی است که نمایشنامهنویس و داستاننویسی مارکسیست بود. ساعدی مارکسیستلنینیست بود و فراستی هم در ایام جوانی مائوئیست بوده. یعنی هر دو مارکسیست بودهاند.
فرهادیِ متاثر از ساعدیِ مارکسیست، حتما انتقاداتی هم به غرب دارد. کمااینکه در فیلم "گذشته"، پاریس را چنان ترسیم کرد که باب طبع غربیها و بویژه فرانسویها نبود. هومن سیدی هم بیشتر به یک نیهیلیست شباهت دارد تا یک لیبرال.
فراستی با این قبیل فیلمسازان دعوای سیاسی دارد، ولی واقعیت این است که دعوایش ریشههای داخلی دارد. آنها در سیاست داخلی ایران، در جایی که فراستی ایستاده، نایستادهاند و همین مایۀ بیزاری فراستی از آنهاست.
البته فراستی حق دارد موضع سیاسی و ایدئولوژیک خودش را داشته باشد و حتی این موضع را در نقدش هم دخالت دهد؛ ولی به شرط اینکه فیلمها را "نقد" کند؛ نه اینکه صرفا با انگیزهها یا تصورات ایدئولوژیکش، به جای نقد فیلم، مشتی مدعای نامستدل و نامدلل تحویل مخاطبانش دهد؛ مدعیاتی که عملا چیزی نیستند جز فحشهایی که در قیاس با فحش رکیک، دو سه آب شستهرُفتهتر بیان میشوند.
منبع: عصر ایران
کلیدواژه: مسعود فراستی جنگ جهانی سوم
درخواست حذف خبر:
«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را بهطور اتوماتیک از وبسایت www.asriran.com دریافت کردهاست، لذا منبع این خبر، وبسایت «عصر ایران» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۳۷۷۵۱۹۳۸ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتیکه در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.
با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.
خبر بعدی:
فیلسوفان بزرگ دربارۀ «ورزش» چه میگویند؟
امروزه ورزش بیش از هر زمان دیگری محبوب شده است. ما در دورۀ معاصر شاهد افزایش علاقه مردم به مراقبت از بدن بودهایم و این علاقه را به وضوح در رسانههای اجتماعی میبینیم. اما به هر حال این توجه به سلامت جسمانی موضوع جدیدی نیست.
به گزارش فرادید، یکی از برجستهترین نمونههای آن بازیهای المپیک است که نخستین بار در یونان باستان باب شد. جالب است که بدانید لقب «افلاطون» به معنای «چهارشانه» (دارای شانههای پهن) را به دلیل هیکل بزرگ و قدرت فیزیکی قابلتوجه افلاطون به او داده بودند (نام اصلی او آریستوکلس بود).
بنابراین با توجه به این سابقۀ طولانی که ورزش در فرهنگ بشری دارد، میتوانیم بپرسیم که در تاریخ فلسفه، فیلسوفان و مکاتب فلسفی مختلف با موضوع ورزش چگونه برخورد کردهاند؟
1. افلاطون و ورزش در «جمهور»سر افلاطون، اواسط قرن سوم میلادی، امپراتوری روم
یونان باستان تمدنی است که اغلب با پایهگذاری بسیاری از اشکال ورزشی شناخته شده است. وقتی مردم به یونان فکر میکنند، به یاد مسابقات فشرده المپیک یا سربازان اسپارت و زیبایی پیکر باشکوه مجسمههای آنها میافتند.
افلاطون شاید بارزترین نمونهی رابطه بین فلسفه و ورزش باشد. این فیلسوف که در اصل همنام پدربزرگش آریستوکلس (Aristocles) بود، با نام مستعار افلاطون به معنای «چهارشانه» جاودانه شد، چون هیکل بزرگ و مهارتی عالی در کشتی داشت؛ یکی از مهمترین ورزشهای یونان باستان!
بخشهای کلیدی فلسفه افلاطون را در رسالۀ «جمهور» او پیدا میکنید. افلاطون در جمهور، برای جامعه ایدهآل طرحی ارائه میکند. این فیلسوف معتقد بود تربیت بدنی بخشی ضروری از آموزش شهروندان است، نه تنها به این دلیل که افراد دارای آمادگی جسمانی سالمتر و در نتیجه داراییهای ارزشمندتری برای جامعه هستند، بلکه به این دلیل که این تمرینات فواید بسیار دیگری دارد، مانند ترویج رقابتهای سالم و کار گروهی بین شهروندان از طریق ورزش. ورزش به مردم میآموزد نظم و انضباط و خویشتنداری داشته باشند و همچنین نیروی نظامی توانمندی بسازند.
برای افلاطون تربیت جسم فقط برای تربیت جسم نبود بلکه مقصود اصلی آن تربیت روح بود. افلاطون اعتقاد داشت که یک بدن قوی و کامل میتواند فضیلتهایی روحی مثل شجاعت را در فرد تقویت کند.
اگر درک کنیم فرض اساسی نظریه مثل این است که اشیاء در جهان ما بازتولید ناقص صورتهای ملکوتی و کامل خود هستند، به راحتی میتوانیم بفهمیم چگونه فلسفه افلاطون را به قلمروی ورزش ربط دهیم.
طبق این نظریه، هر شکلی از تمرین بدنی، خواه یک ورزش رقابتی و خواه ورزش کردن برای داشتن بدنی زیبا، قرین ایدهآل خود را در قلمرو مثل دارد. ما از طریق ثبات و سختکوشی، اگرچه هرگز به کمال نمیرسیم، اما میتوانیم به صورت ایدهآل نزدیکتر شویم. بدن ما و نحوه حرکت آن از این قاعده مستثنی نیست: ما همیشه باید بهترین نسخه از خودمان باشیم!
2. فضیلت ارسطو از طریق تعادلارسطو با نیمتنه هومر، رامبراند، ۱۶۵۳
عاقلانه نیست از فلسفه یونان باستان بدون ذکر ارسطو یاد کنیم. ارسطو در مقام شاگرد و گاهی منتقد افلاطون، فیلسوف دیگری است که افکارش هنوز در فرهنگ بشری تاثیرگذار هستند. یکی از برجستهترین دستاوردهای او مفهوم فضیلت از طریق «تعادل» یا «حد وسط» است، به این معنا که ما هرگز نباید در زندگی افراط و تفریط کنیم، بلکه باید به دنبال یک حد وسط باشیم.
به گفته ارسطو، هدف طبیعی ما در مقام انسان دستیابی به وضعیتی بالاتر از رفاه است که فیلسوف آن را «سعادت» eudaimonia نامیده است. چنین حالتی تنها از راه داشتن یک زندگی بافضیلت حاصل میشود و اگر ما تعادل را فضیلت بدانیم، نمیتوانیم بدون توجه به بسیاری از جنبهها که فرد را به تعادل میرساند از جمله ورزش، به طور کامل به فضیلت دست یابیم.
از دیدگاه ارسطو، اگر بخواهیم زندگی کاملی داشته باشیم، باید بین فعالیتهای فکری، معنوی و جسمانی تعادل برقرار کنیم. میان هر دیدگاه فلسفی درباره تمرینات بدنی، رویکرد ارسطویی یکی از سودمندترین رویکردها برای ماست تا بدون نیاز به اقدامات افراطی، خودسازی را پرورش دهیم. ما نباید عالمان کمتحرک و قلدرهای بیخرد باشیم و برای رسیدن به اهداف خود نباید از روشهای افراطی استفاده کنیم.
این یک پیام بسیار مهم با توجه به وضعیت کنونی صنعت تناسب اندام است که در آن، فراتر رفتن از محدودیتهای طبیعی بدن انسان به امری عادی تبدیل شده است. این امر مردم را به مصرف مقادیر زیادی سم سوق داده تا به اندام بیعیب و نقص یا عملکرد عالی دست یابند، غافل از این که با این رویکردهای افراطی آسیبهای دائمی به بدنشان وارد میکنند و دچار اختلالات روانی بسیاری خواهند شد.
3. سنکا و تابآوری رواقیمرگ سنکا، پیتر پل روبنس، حدود ۱۶۱۴
در طول دوره گذار بین اوج یونان باستان و آغاز سلطه جهانی امپراتوری روم، اسکندر مقدونی مسئول انتشار فرهنگ و فلسفه یونان و همچنین گنجاندن عناصری برای دیگر فرهنگهای سرزمینهای تحت سلطه حاکم بود. آن دوره زمانی اکنون به عنوان دوره یونانیمآبی یا هلنیستی شناخته میشود.
دوره هلنیستی با آشفتگیهای زیاد ناشی از تغییرات ناگهانی سیاسی و فرهنگی که بر عموم جمعیت اعمال شده بود، همراه بود. فلسفه رواقی در واکنش به آن واقعیت آشوبزا، متولد شد و یک جهانبینی را ترویج کرد که مبتنی بر خودکنترلی، انعطافپذیری و توانایی غلبه بر سختیها به کمک قدرت ذهنی بود.
سنکا، فیلسوف رواقی، مانند ارسطو معتقد بود تعادل و میانهروی برای خودسازی ضروری است. به گفته او، ما باید به دنبال ایجاد سطحی از رشد فیزیکی باشیم، زیرا ذهن سالم در بدن سالم است، اما در این کار، هرگز نباید وسواس به خرج داد.
با این حال، ارزش واقعی تمرینات بدنی از دیدگاه سنکا، توسعه خویشتنداری، انضباط و استقامت بود. اینها ستونهای فلسفه رواقی هستند. یک فرد سرسخت برای رویارویی با ناملایمات دنیای اطرافش آمادگی دارد و تمرینات ورزشی راهی عالی برای قویتر شدن فرد، هم از نظر روحی و هم از نظر جسمی است.
4. دیدگاه آرتور شوپنهاور: ورزش به عنوان راه گریزپرتره آرتور شوپنهاور اثر یوهان شفر، ۱۸۵۹
آرتور شوپنهاور فیلسوفی است که نظراتش اغلب با نوعی بدبینی عمیق مرتبط است، چرا که از دیدگاه او، زندگی چرخهی بیپایانی از رنج و کسالت است؛ رنج و ناامیدی از طلب چیزهایی که نمیتوانیم داشته باشیم و کسالت از به دست آوردن آنچه قبلاً میخواستیم.
شوپنهاور ارزش داشتن بدن سالم را در بسیاری از مواقع در مورد رفاه عمومی افراد و حتی به عنوان گریزی موقت از رنج هستی تشخیص میدهد، اما فلسفه او میتواند تا حدودی به معنای انتقاد از تمرینات بدنی تفسیر شود.
یکی از مرتبطترین الهامات شوپنهاور هنگام توسعه نظام فلسفیاش، بودیسم بود، بهویژه، دیدگاه انکار تعقیب امیال. بنابراین، میتوانیم اینطور تفسیر کنیم که دیدگاه نویسنده تا حد زیادی مخالف سطوح رقابتی تمرینات بدنی است، زیرا تمایلات ما برای داشتن بدن زیبا یا برتری در یک ورزش خاص در نهایت چیزی جز رنج بیشتر نیست.
وقتی بخواهیم چنین موضوع گستردهای را در حوزهی گستردهتری به نام فلسفه، تجزیه و تحلیل کنیم، مهم است دیدگاههای مختلف را در نظر بگیریم. به همین دلیل دیدگاه شوپنهاور در تحلیل ما اهمیت دارد: چون برداشتی منحصر به فرد از این موضوع است که پرسشهای بیشتری را برای بحث ایجاد میکند و آن را جلو میبرد.
کانال عصر ایران در تلگرام